روزای آخر بهمن
بهداد جونم سلام یه چند روزی هست که نرسیدم برات چیزی بنویسم. اونم به خاطر اینه که یه چند روزی هست که اومدیم تهران. شنبه بیست و یکم بهمن منزل خاله دعوت داشتیم. آخه همه دعوت بودند و سعید جان آخرین مهمونی بود که پیشمون بود و دیگه تمام کارهاش درست شده که بره امریکا و این آخرین دیدار ما با خانواده سعید جان بود. ظهر شنبه راه افتادیم و عصر هم تهران بودیم. شب هم رفتیم منزل خاله اینا و روز بیست و دوم بهمن هم ظهر با دوستای همیشگیمون سمت چیتگر قرار گذاشتیم و یه دیداری تازه کردیم و روز خوبی بود و همه مون دور هم بودیم. پیک نیک خوب و به یاد موندنی بود و تو هم حسابی بهت خوش گذشت و بازی کردی و خوشحال بودی. دیگه ساعت ٥ بود که از هم جدا شدیم و راهی منزل ما...